خاطرات مدرسه ی کیانا

ساخت وبلاگ
من وقتی کلاس اول بودم هی بچه های دیگری که از قبلاً در این مدرسه بودن رومیدیدم فکر میکردم مثل خودم تازه توی این مدرسه اومدن . . . من دور خودم می‌گشتم مامان های بچه هارو می‌دیدم و می گفتم خوش به حالشون مامان هاشون اینجا هستند .. به خودم گفتم برم به یک مادری بگم میشه با گوشیتون به مادرم زنگ بزنم رفتم و اون چیزی که تو خیالم بود رو انجام دادم خانم بهم اجازه داد. خلاصه اینم از وضعیت کلا

گنجشک بی ازار...
ما را در سایت گنجشک بی ازار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kianastory بازدید : 154 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 20:39