من وقتی کلاس اول بودم هی بچه های دیگری که از قبلاً در این مدرسه بودن رومیدیدم فکر میکردم مثل خودم تازه توی این مدرسه اومدن . . . من دور خودم میگشتم مامان های بچه هارو میدیدم و می گفتم خوش به حالشون مامان هاشون اینجا هستند .. به خودم گفتم برم به یک مادری بگم میشه با گوشیتون به مادرم زنگ بزنم رفتم و اون چیزی که تو خیالم بود رو انجام دادم خانم بهم اجازه داد. خلاصه اینم از وضعیت کلا گنجشک بی ازار...